2_ فرضیه مدرنیزاسیون     توسط بعضی تحلیلگرای غربی2 مطرح شده و چندتا از غربزده های داخلی هم تکرارش کردن. مطابق این فرض، شاه در آخرای حکومتش دست به اصلاحات اجتماعی افراطی زد تا تخت گاز، جامعه سنتی نیمه فئودال- نیمه صنعتی عقب مونده ایران رو به دروازه تمدن اروپایی برسونه. اما نرسیده به دروازه، یه سری مسافر سنتی که از تمدن میترسیدن، این ماشین توسعه ناموزون رو متوقف کردن.اشکالات این فرضاولا چنین خیال پردازی هایی فقط مخصوص اون دسته از تحلیلگرای غربی بود که همه آشناییشون از ایران محدود میشد به چند شب اقامت در هتلهای مجلل پایتخت و حضور در افتتاحیه پروژه های سنگین اقتصادی و فکر میکردن همه جای ایران دارای چنین حال و روزیه.ثانیا مخالفت اقشار مذهبی و روحانیت با رژیم شاه به خاطر آباد کردن کشور نبود بلکه بدلیل سیاستهای ضد فرهنگی و خلاف شرع بود.ثالثا مخالفتهای مردمی حتی قبل از برنامه مدرنیزه کردن هم وجود داشت. قیامهای 30تیر سال 31، 28مرداد سال32، قیامهای بین سالهای 39 تا 42، قیام 15خرداد سال42 از اون جمله اند.رابعا این فرض هیچ اشاره ای به میزان مشارکت افراد جامعه در حکومت و یا امنیت سیاسی و اجتماعی اونها نمیکنه.  3_ فرضیه توطئه     این فرض خنده دار توسط شخص شاه3، سلطنت طلبان و برخی مارکسیستها عنوان شد. اینا انقلاب رو یه توطئه از پیش تعیین شده از جانب کشورهای غربی یا اسراییل میدونستن.     در مورد اسراییل میگفتن: ارتش شاهنشاهی ایران نزدیک بود تبدیل بشه به پنجمین ارتش بزرگ دنیا و ممکن بود در صورت وقوع کودتا در اون، یه جمال عبد الناصر دیگه بوجود بیاد و کک تازه ای باشه در تنبان اسراییل. پس صهیونیستها با بوجود آوردن انقلاب اسلامی و بعد هم جنگ تحمیلی، عملا دو نیروی مهم منطقه (ایران و عراق) رو مشغول کردن.اشکالات این فرضاولا ادعایی بی پایه و اساسه و مدرکی نداره.ثانیا در زمان شاه هم دولتهای ایران و عراق چشم دیدن همدیگه رو نداشتن و نیازی نبود اسراییل بیاد یه انقلابی (اونهم از نوع اسلامیش که سایه صهیونیسم رو با تیر میزنه) ایجاد کنه که بعد هم نتونه جمعش کنه.     اما در مورد غرب هم چنین افاضاتی داشتن :_ بعد از مرداد1332، شاه به آمریکا نزدیک شد و انگلیس خواست با این انقلاب، حالشو بگیره._ شاه نقش کلیدی در گرون شدن نفت اوپک داشت. غرب هم خواست اینجوری تلافی کنه._ ایران انقده پیشرفت کرده بود که غرب ترسید یه ژاپن دومی بوجود بیاد (!)_ آمریکا ایران رو داد به شوروی تا یه جای دیگه یه امتیازی ازش بگیره._ ذخایر ارزی ایران و کشورهای نفت خیز عرب در بانکهای غربی خیلی زیاد شده بود و اگه یه روزی به کله شون میزد حساباشون رو خالی کنن اقتصاد غرب فلج میشد. غربی ها هم با انقلاب و جنگ 8 ساله و... کاری کردن تا این سرمایه مصرف بشه._ از دید مارکسیستهای داخلی، جامعه ایران آماده پذیرفتن یه انقلاب کمونیستی بود و آمریکا با ایجاد انقلابی اسلامی، در واقع بین بد و بدتر، بد رو انتخاب کرد.اشکالات این فرضاولا این ادعاها هم بدون کوچکترین دلیل و شاهدی عنوان شده.ثانیا مقدمه بسیاری از قضایای ادعایی فوق، باطلند. بعنوان مثال هیچ انسان ذی شعوری در غرب دچار این توهم کودکانه نشده بود که ایران بزودی به پای ژاپن میرسه بلکه برعکس، بسیاری از صاحبنظران غربی، برنامه های شاه رو نامعقول و غیرواقع بینانه ارزیابی میکردند.ثالثا اگه سیاست غرب بر این بود که زیرآب جهشهای اقتصادی خلق الله رو بزنه، الان در کشورهایی مثل کره جنوبی، مالزی، اسپانیا، ترکیه و ... هم باید شاهد انقلاب میبودیم.  4_ فرضیه ضعف شخصیتی شاه     فرضیه ایه که توسط برخی نویسندگان غربی4 مطرح شده. اینها میگفتن چون محمد رضا از کودکی در سایه پدری مستبد و زورگو و در محیطی زنانه بزرگ شده بود، فاقد اعتماد بنفس و قدرت روحی لازم برای اداره کشور بود. وی تا اواخر حکومتش با کمک عواملی چون: ارنست پرون (مشاور و دوست سویسی شاه)، اسدالله علم (عامل سرکوب قیام 15خرداد)، اشرف (خواهر دوقلوی شاه)، اعتقاد شاه به حمایت الهی(!) و پشتگرمی به حمایت آمریکا، تونست این ضعف شخصیتی خودش رو پنهون کنه. ولی با از بین رفتن تدریجی این عوامل، ویژگیهای اصلیش بروز کرد و با تصمیمهای کبرایی که گرفت، فاتحه حکومت خودش رو خوند.اشکالات این فرضاولا گرچه وجود مشکلات اخلاقی و روحی بسیار در شخصیت محمد رضا قابل انکار نیست اما نمیشه گفت عامل اصلی انقلاب بوده چون در طول تاریخ خیلی ازین مدل حاکمان ضعیف النفس داشتیم که مردمشون هم قیام و انقلابی نکردن.ثانیا بیان مطالبی مثل حمایت الهی از شاه و یا پشتیبانی آمریکا از وی، در تضاد کامل با رفتار حکومتی و نیز سرنوشت فلاکت بار پهلویه.  5_ فرضیه انقلاب اجتماعی محض     این فرضیه زاییده ذهن برخی از نویسندگان وطنیه5. بنابر این فرض، انقلاب ایران هیچ رنگ و بو و هدف مذهبی نداشت بلکه صرفا مشت محکمی بود بر دهان استبداد پهلوی. خلاصه اش یعنی اینکه مردم میدونستن چی رو نمیخوان ولی دیگه به این قسمت قضیه فکر نکرده بودن که چی رو میخوان!اشکال این فرض     بطلان این فرضیه کاملا واضحه چرا که با کوچکترین نگاه به شعارهای اون ایام، ایدئولوژیهایی که توسط افراد کلیدی نهضت ترسیم میشد و نیز رفراندوم 12 فروردین 58 بروشنی میشه فهمید که خواست عمومی (علاوه بر رهایی از حکومت استبداد) مبتنی بود بر تشکیل حکومت اسلامی. پس چطوری قبول کنیم که مردم، ناخواسته و تصادفی به دامن جمهوری اسلامی افتادن ؟  6_ فرضیه انقلاب در مسیر تحولات سیاسی اجتماعی ایران     مطابق این فرض که توسط بعضی تحلیلگران داخلی6 بیان شده، انقلاب سال 57 در راستای سایر حرکتهای گذشته مردمیه و وجه تمایز خاصی نداره. ایرانی جماعت هر موقع یه ذره احساس آزادی سیاسی میکرده، میریخته توی خیابون و برای اصلاح نظام استبدادی شعار میداده. این فرضیه هم تا حدودی به فرضیه قبلی شباهت داره.اشکالات این فرضاولا همه قیامهای معاصر در ایران برای ایجاد تحول در ساختار حکومتی نبود مثل قیام تنباکو یا نهضت ملی شدن صنعت نفت.ثانیا اکثر مردم در انقلاب 57 خواستار تغییر و جایگزینی در ساختار حکومت بودن نه فقط تحول و بهبود اون.ثالثا همه قیامهای تاریخی ایران که یه نوع رهبر نداشتن. بعضیاشون سیاسی بودن، بعضیاشون سیاسی مذهبی و بعضیاشون هم صرفا مذهبی. پس در یک راستا قابل ارزیابی نیستن.  7_ نظریه اسلام عامل انقلاب     صاحبان این نظر7، اسلام رو عامل اصلی انقلاب میدونن. توجه به خط مشی صاحبان انقلاب، اهداف اونها، هویت رهبری و تاکتیکهای بکار گرفته شده توسط او، شعارهای نهضت، گستردگی و فراگیر بودن انقلاب و اینکه تعلق به طبقه ویا قشر خاصی نداشت از جمله مویدات این تفکر میتونه باشه.     در واقع، انقلاب ایران فقط یک عامل داشت ولی عاملی که همه علل و عوامل قبلی (سیاسی، اقتصادی،اجتماعی و...) رو یکجا دربر میگرفت و نیازهای مشروع اونها را تامین میکرد. این عامل (اسلام) برخلاف تصور غربیان، معنویت محض نبود بلکه علاوه بر دارا بودن بالاترین ارزشهای والای انسانی و معنوی، اهداف و مقاصد سیاسی، اقتصادی، استقلال، حریت، آزادگی، عدالت، رفع تبعیض و حذف فاصله طبقاتی رو نیز به ارمغان میاورد.الحمدلله الذی هدانا لهذا وما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله پایان
X