تعداد بازدید : 11733
تعداد نوشته ها : 14
تعداد نظرات : 1
. فرهنگ یک مفهوم استژاک بِد جامعهشناسفرانسوی معتقد است :واژه فرهنگ اکنون معنایی پهناورتر و وسیعتر از هر زمان دارد، فرهنگ تعریف وسیعتری دارد که به اسارت کلمه درنمیآید. فرهنگ مانند واژه تعریفناپذیر «عرفان» ابعادی دارد که هر چه به ابعاد آن نزدیکتر شویم، دورتر میرویم.به اعتقاد وی باید پذیرفت که اصولاً تعریف فرهنگ کار آسانی نیست و نمیتوان تعریف دقیق و قانعکنندهای از آن ارائه داد. ب. فرهنگ، رفتار ویژه انسان فرهنگ را میتوان رفتار ویژه نوع بشر و به عنوان جزء لاینفک رفتار او شناخت. فرهنگ بهطورمشخص از زبان، افکار، اعتقادات، سنن، قراردادها، سازمانها، ابزار، روشهای کار، آثار مذهبی، مراسم اجتماعی و غیره تشکیل میشود و بقا و کاربرد آن بستگی به قابلیتی دارد که انحصاراً در اختیار انسان است. ج. فرهنگ به عنوان شیوه زندگیفرهنگ شامل تمامیعادات یک جامعه است یا اگر جامعه را مجموعه افراد سازمانیافته بدانیم که شیوه زندگی خاصی دارند، در این صورت فرهنگ شیوهای از زندگی است. بر اساس این تعریف بین فرهنگ و تمدن وجوه تمایزی وجود دارد، به عبارتی فرهنگ معرف یک شیوه زندگی است و تمدن معرف ابزارهایی است که فرهنگ میتواند توسط آنها تحقق یابد. د. فرهنگ، عصاره حیاتتعریف دیگری که از فرهنگ ارائه شده بر اساسنظریه نیم کف جامعهشناس آمریکایی سامانیافته است. او معتقد است:فرهنگ عصاره زندگی اجتماعی است که در تمام افکار و امیال ما منعکس میشود، حتی در اعمال کوچک زندگی اجتماعی، فرهنگ ما را قدرت دمزدن میدهد. پیوسته دامنه لذایذ زندگی را بسط میدهد و خود نیز بسط مییابد. هـ.. فرهنگ، عملی اجتماعیادوارد بِرنس تایلور ، جامعهشناس انگلیسی در مورد فرهنگگفته است: فرهنگ مجموعه مرکبی شامل علم، ایمان، هنر، اخلاقیات، قانون، سنت و سایراستعدادها و عاداتی است که یک انسان به عنوان عضوی از جامعه کسب مینماید. تایلور در کتاب انسانشناسی اظهار داشته است: فرهنگ با تعریف فوق منحصراً در اختیار انسان است. این تعریف مجموعاً پنجاه سال مورد قبول انسانشناسان بوده است. و. فرهنگ، مجموعه علوم و ابداعاتژُرژ بالاندیه جامعهشناسفرانسوی در این مورد میگوید: فرهنگ مجموعهای بینظم ودر عین حال منظمی از دانستهها و دانستنیها و مجموعه ابداعات یک جامعه است. فرهنگ انگیزه و واسطه بقاست، رمز جانبه دربردن هر ملت از مهلکههاست. ز. فرهنگ به معنای اندوختههای معنویدکترعلی شریعتی، فرهنگ را مجموعهای از ساختهها و اندوختههای معنوی تعریف کرده است و آن را با تمدن و ایدئولوژی، مرتبط ولی متفاوت دانسته است. ح. فرهنگ مانند حیات بشری استاستاد محمدتقی جعفری نیز در تعریف فرهنگ، ابتدا به نمودها و فعالیتهایی ازحوزه زندگی انسانی توجه نمودهاند. بر اساس نظر وی فرهنگ نیز مانند حیات بشری دارای منشائی است، بنابراین از شمول تعریف بیرون است. ایشان همچنین اعتقاد داشتهاند که فرهنگ از مختصات انسان است و او آن را از شرایط محیطی، پدیدههای تاریخی، آرمانهای مطلق و نسبی برداشت مینماید و به اصطلاح تابعی از جهانبینی خویش مینماید. ط. فرهنگ، پدیدهای انتزاعیرابرت فلاک هُوم، در مورد فرهنگ میگوید: فرهنگ یک پدیده انتزاعی است، به دلیل این که اگر فرهنگ فقط همان رفتار باشد عملاً در حیطه مطالعه روانشناسی قرار میگیرد و ازآن جاست که نتیجه گرفته میشود که فرهنگ یک تصویر ذهنی از رفتار واقعی است ولی عین رفتار نمیباشد. ی. فرهنگ، نتیجه علمتایلر دانشمند آمریکایی میگوید:در روزگار ماکلمه فرهنگ بر همه ابزارهایی که در اختیار ماست و بر همه رسمها و آیینها و باورها و دانشها، هنرها، نهادها و سازمانهای اجتماعی دلالت دارد. فرهنگ مجموعه پیچ در پیچ و گاهی به ظاهر متناقض از دقیقترین کشفهای علمی را همراه با خرافات دربر میگیرد. از فرضیه نسبیت انیشتین گرفته تا بستن دخیل به درخت انجیر و از غزلیات حافظ تا ترانههای چوپانی، به هر حال فرهنگ علم و فنی خاص نیست بلکه نتیجه و چکیده علوم و فنون است. ک. فرهنگ، مجموعهای مرکبدر دائرهالمعارف میراث آمریکا، تعریف فرهنگ اینگونه آمده است: باورها، رفتارها، زبان و تمام راههای زندگی در یک گروه از مردم در یک زمان خاص. بر اساس این تعریف فرهنگ شامل اعتقادات، مراسم، رسوم،کارهای هنری، اختراعات، تکنولوژی و سنن یک جامعه است. . انسانشناسی و فرهنگهمانگونه که پیش از این گفتیم دیدگاه انسان شناسانه هر مکتب، در نوع نگرش آن به امور مرتبط با انسان، تأثیر عمیقی دارد. امور مربوط به انسان برخی معنوی و فقط ویژه انسان است و برخی غریزی و میان انسان و حیوان مشترک است. به عبارت دیگر حیات ما مرکب از دو بخش انسانی و حیوانی است. ناگفته پیداست که ارزشها و خصلتهای انسانی به بخش اوّل و امیال و غرایز به بخش دیگر وجودانسان باز میگردد.از دیدگاه مکاتب الاهی، انسان کامل انسانی است که تعالی خود را در هر یک از این دو بخش بر اساس اهداف مکتب به گونهای تنظیم و هماهنگ نماید که سعادت دنیا و آخرت او تأمین شود. درمکاتب الاهی، اصالت امور معنوی و در مکاتب مادی، اصالت امور مادی مد نظر قرار گرفته است. این به آن معنا نیست که پرداختن به بخش اوّل موجب غفلت از بخش دوم خواهد شد. نکته مهم تناسب رشد این دو بخش و اصالت دادن به هر یک از آنها است. همانگونه که در تعاریف فرهنگ دیده شد، امور فرهنگی با بخش اوّل فعالیتهای انسانی در ارتباط است. حتی در مکاتب مادی ساخته بشر، فرهنگ مبتنی بر نظام ارزشی انسانهاست. تفاوت میان نگاه مکاتب معنوی و مادی نیز در همین نکته نهفته است. در مکاتب الاهی توجه بیش از اندازه و افراطی به نیازهای بخش دوم, امری غیر ارزشی و ضد فرهنگی تلقی میشود ، در حالی که در مکاتب مادی پرداختن به این نیازها امری است ممتنع و نه غیر ارزشی. اما فصل مشترک هر دو مکتب این است که هر دو امور ارزشی را به بخش معنوی انسان وابسته میدانند . بنابراین در نظام ارزشی تنها اموری جنبه فرهنگی دارند که به امور انسانی مربوط باشد.تعریف انسان و حوزه مربوط به او در هر مکتب و نظام ارزشی زیرساخت اصلی اعتقادات را تشکیل می دهد. فرهنگ نیز برخاسته از نظام ارزشی است و در واقع چنانچه یک مکتب تعریف درست و جامعی از انسان ارائه نماید، به دنبال فرهنگ و امور فرهنگی در آن مکتب، درست تعریف خواهد شد. اختلاف فرهنگی مکاتب گوناگون با یکدیگر نیز بر سرتعریف انسان و چگونگی تأمین سعادت او است. فرهنگ در انسانشناسی معنایی خاص دارد.تعریفی که در انسانشناسی از فرهنگ بهدست میآید گستردهتر از معنایی است که از این واژه بهطور معمول استفاده میشود. در نظر بسیاری از مردم واژه فرهنگ مترادف است با تحول یا بهبودی که بر اثر آموزش کسب میگردد. فرد بافرهنگ یا فرهیخته کسی است که با اطلاعات و آگاهیهای خود مرتبط به حوزه خاصی مانند حوزه هنر، موسیقی یا ادبیات تسلط یافته است و از این گذشته دارای منشی مطبوع وپسندیده است. مردمی را که فاقد چنین صفاتی باشند اغلب بیفرهنگ خطاب میکنند اما درحوزه انسانشناختی چنین تمایزی بهکار نمی رود. در این رشته مفهوم فرهنگ محدود به داشتن آگاهی در حوزه خاصی از دانش نمیشود. فرهنگ در انسانشناسی تمامی شیوههای رفتاری ناشی از فعالیتهای انسانی را در برمیگیرد. فرهنگ نه تنها به معنای تسلط بر فنون، مهارتها و شیوههای رایج در هنر، موسیقی و ادبیات است، بلکه شامل نحوه کوزهگری، لباسدوزی یا خانهسازی هم میشود و بالطبع محصولات فرهنگی صرفا" به آثار هنری برجسته اطلاق نمیگردد، بلکه کتب عادی نقاشی کودکان هم اثری فرهنگی به حساب میآیند. بنابراین مفاهیم «انسان» و «فرهنگ» با یکدیگر مرتبطند. بخش عمده فرهنگ برخاسته از ارزشهای انسانی است؛ در واقع انسان به سبب رفتار فرهنگی خویش «انسان» نام گرفته است.در این تحقیق نیز فرهنگ به عنوان «نظام ارزشی» جامعه که متاثر از نگاه انسانشناسانه و آموزههای مکتب است، در نظر گرفته شده ، سعی بر آن بوده که تحولات فرهنگی ایران پس از انقلاب اسلامی، متناسب با تحول نظام ارزشی مورد بحث قرار گیرد.