تقریباً همه نویسندگان خارجی انقلاب، بلااستثناء، وجود سرکوب و اختناق شدید سیاسی در دوران شاه را بهصراحت مورد تاکید قرار دادهاند. همچنین آنان به تفصیل از دوپدیدة شوم شکنجه و زیر پا گذاشتن مستمر حقوق بشر سخن بهمیان آوردهاند. البته شخص شاه، تا آخرین روزهای حیات خویش،وجود هرگونه شکنجه در دوران حکومتش را نفی میکرد، اما اینادعای بیپایهای است که از ناحیه هیچ فرد عاقلی قابل پذیرش نیست،چرا که علاوه بر صدها و هزاران نمونه شاهد عینی بر این قضیه که خیلیاز آنها هنوز هم در قید حیات میباشند، از جمله راقم این سطور که درسالهای دهه 1350 شمسی در زندان کمیته شاهد این مطلب بودهام،گستردگی مطلب درحدّی بود که حتی حامیان خارجی و داخلی شاه ودربار پهلوی نیز حقیقتاً قادر به کتمان آن نبودند.
در مورد نیّات و عملکرد دینی ـ مذهبی رژیم پهلوی، اعم از دورانحکومت پهلوی پدر و یا پسر، نیز وضع تقریباً بهمین منوال است. بدینمعنا که همه ناظران و پژوهشگران خارجی بر مقاصد ایشان در زمینهاسلام زدایی و مخالفت جدی با نهادهای دینی ـ مذهبی جامعه مهرتأیید زدهاند مطلبی، که از فرط آشکار بودن، تلویحاً مورد تاییدشخص شاه نیز قرار گرفته است. هرچند برای کسانی که با تاریخمعاصر ایران در دوران پهلوی و بخصوص تاریخ انقلاب از پانزدهمخرداد 1342 به اینطرف تا حدودی آشنا هستند بیان علل و عواملمذهبی انقلاب اسلامی ایران ممکن است تکراری و ملالتآور بنماید،از آنجائیکه یقیناً بخش عمدهای از خوانندگان این مقالات را نسل جوانو معاصر میهن اسلامی تشکیل خواهند داد که به اقتضای سن و جوانی درکوران اقدامات ضدمذهبی پهلویها ـ پدر و پسر ـ نبودهاند، و مسلماًچیزی از واقعه مسجد گوهر شاد، کشف حجاب، حمله به صحن مقدسحضرت معصومه(س) در قم در زمان رضاخان، و یا واقعه 15 خرداد وحمله به مدرسه فیضیه قم در زمان محمدرضا و یا برگزاری جشن تولدزرتشت در دربار پهلوی در ظهر رمضان را در یاد و خاطره خویشندارند، شاید تکرار مختصر بعضی از این حوادث، آن هم صرفاً بهاستناد منابع خارجی که ما را در مظان اتهام مبالغه و زیادهگویی قرارندهد، خالی از پند و عبرت نباشد.چنانچه میدانیم شاه عادت داشت علمای مذهبی را "مرتجع" ومبارزه اسلامی را "ارتجاع سیاه" بخواند و ادعا کند که این "ارتجاعسیاه" با "ارتجاع سرخ" ـ که منظورش همان کمونیستها بود ـ همدست وهمداستان شده تا جلوی نوسازیهای او رابگیرد. اتهامی که از بستکرارشده بود مورد توجه و بیان ناظران خارجی اوضاع آن روز ایراننیز قرار گرفته بود. از همین جهت هم آیتالله العظمی خمینی که درآن زمان عملاً رهبری نهضت دینی مبارزه بر علیه شاه را در دستداشت به مناسبتهای مختلف مکرراً میفرمود:«ما مخالف هیچگونه پیشرفت و یا نوسازی جامعه نیستیم، بلکهمخالف استبداد سیاسی، شکنجه و قتل و اعدامها میباشیم.»و یا اینکه،«ما به دنبال آزادی، دموکراسی و اجرای واقعی قانون اساسی هستیمو از این جهت است که ما را مرتجعین سیاه میخوانند.»و یا اینکه،«ما مخالف استعمار هستیم و نه مخالف تمدن.»اما این اتهام بیاساس نه تنها در داخل ایران چندان کسانی را گولنمیزد، بلکه خارجیان نیز با امام خمینی همداستان بودند و جملگی درآثار خویش اینگونه اقدامات ضد مذهبی شاه را نکوهش میکردند.چنانچه میکائیل فیشر، محقق آمریکایی که آثار متعددی را در زمینهانقلاب ایران به رشته تحریر در آورده، مینویسد:«مخالفت مذهبی مردم با حکومت صرفاً تمسک متعصبانه آنها به یکسلسله اصول و عقاید قدیمی مردم به گذشتهها نبود ـ آن طوری کهشاه میخواست به همگان بقبولاند ـ و بلکه در این مخالفت، حرفها ومطالب منطقی بسیاری خوابیده بود.»نویسندگان خارجی نیز به نوبه خود، رویدادهای ضد مذهبی چونحمله رضاشاه به مسجد گوهرشاد و در نتیجه کشتار صدها نفر از مردمبیدفاع و بیگناه، غیرقانونی اعلام کردن حجاب توسط حکومترضاشاه و در نتیجه کشف حجاب در ایران پس از اینکه اینکار توسطآتاتورک در ترکیه انجام شده بود و بسیاری مخالفتهای دیگر باعلمای دینی و سنتهای مذهبی را مورد توجه قرار دادهاند، بطوریکهاکثر ایشان معتقدند رضاشاه فردی به غایت ضد آخوند بود که بیمیلیخویش را از طایفه روحانیت بهیچوجه کتمان نمیکرد. در زمانحکومت پهلوی پسر نیز وضع بهیچوجه از گذشته بهتر نبود. او که مثلپدر، بشدت مخالف اسلام و روحانیت بود و در این راه افراد خارجیو یا اقلیتهای مذهبی و بویژه بهائیان را بر هموطنان مسلمان خویشترجیح میداد، در زمان حکومت خویش فشار زیادی بر مدارس علومدینی وارد ساخته، بمنظور تضعیف سابقه دینی جامعه و جشنهایمهمل و پرهزینه دو هزار و پانصدمین سال شاهنشاهی را عَلَم کرده واز همه بدتر اینکه در کمال کژفهمی و بیتوجهی تقویم اسلامی ملیایرانیان را که بر مبدأ هجری شمسی قرار داشت به مبدأی موهومی ـزمان سلطنت کوروش کبیر پادشاه هخامنشی بر ایران که تاریخ دقیق آنبهیچوجه معلوم نیست ـ برگردانید. کاری که بنابر سخن آنتونی پارسونز،اقدام نامعقول و سبکسرانه دیگری علیه معتقدات مذهبی مردم ایرانزمین بود. و چنان ناپخته و نسنجیده بود که تقریباً همه مردم را مجابساخت که شاه درصدد ریشهکن کردن اسلام میباشد. آبراهامیانمینویسد:«در دوران معاصر، کمتر رژیمی در سرتاسر عالم تا آن حدّ احمق بودهاست که تقویم مذهبی مردم خویش را به دور افکند.»انقلاب اسلامیدر نظر اسلام و امام خمینی(ره) انسان و جهان به تمام وجود، ارتباط باخالق خود دارند و بلکه اساساً چیزی جز عین ارتباط با او نیستند. انسان چوندر مورد خدا میاندیشد و بر اساس یک سلسله اصول و براهین عقلانی بهوجود او، به عنوان خالق خود و جهان پی میبرد، در مییابد که در نهایتتفکّر او نیز همچون وجودش مخلوق و قائم به خداست. از اینرو تفکّر نیز بااستقلال و اتکاء به خود نمیتواند دربارهی خداوند بیندیشد بلکه اندیشهی بشرنیز تحت ربوبیت خداست. لذا همچنانکه خداوند با تجلّی خود به انسان وجودبخشیده، در علم بشر نیز تجلی نموده و به آن فعلیت و تقرّر میبخشد. پس دراین صورت علم انسان همچون وجود او مخلوق و فانی در علم و وجود خالقخود یعنی خداست. بنابر آنچه گفته شد تفکر و وجود جهان به عنوان آیاتالهی و نیز محدودیت وجود ممکنات، انسان را رهنمون بر وجود و ساحتجهانمابعدالطبیعه میکند اما در نهایت انسان درمییابد که این پرودگار استکه به او امکان چنین تفکّر و سلوکی را داده از اینرو این خداست که دلیل وشاهد بر فکر و وجود بشر و همه ممکنات و جهان هستی است. به این طریقبرهان اق ن مبدّل به برهان لم میشود و همانطور که وجود بشر و جهان دالّبر وجود خداست، خداوند نیز دلیل و شاهد بر وجود انسان و جهانمیگردد، چنانکه در این مورد قرآنکریم میفرماید:ما آیات و قدرت و حکمت خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان کاملاًهویدا و روشن میگردانیم تا آشکار شود که خدا حق است آیا ای رسولاینکه خدا بر همه موجودات عالم گواه و شاهد است کفایت از برهاننمیکند؟.
به این وسیله تعقّل و تفکّر در حکمت متعالیّه، مبدّل به احساس حضور وارتباط کامل وجود انسان با خداوند میشود. درنتیجه حکمت مشاء که تماماً بهارائهی برهان و دلیل عقلانی اهتمام میورزد، مرتبط با حکمت اشراق وعرفان میگردد و به این وسیله فیلسوف عارف درمییابد که سراسر وجود وهستی او، اعم از ساحت تفکّر و عرصه عمل و زندگیاش، همه تحت سیطره واحاطهی قیومی حقتعالی است. از اینرو وقوف به این احاطه و سبقت وجودیو علمی خداوند بر علم و اراده و وجود انسان، به همه چیز رنگ الهیمیبخشد. به همین جهت، انسان بخوبی درمییابد که بدون التزام به وجود خداهرگز نمیتواند حتی دربارهی خود بیندیشد و بالاتر اینکه، هستی و وجودداشته باشد.
پایان بخش 1