تعداد بازدید : 11733
تعداد نوشته ها : 14
تعداد نظرات : 1
. مفهوم فرهنگ «فرهنگ» مفهومی دیرین، جهان شمول و پرمعناست، اما با وجود اهمیت آن، در میان تعاریف متعددی که ارائه شده، تعریف دقیقی که بتواند آنچنان که باید، مفهوم فرهنگ را بیان کند و مورد پذیرش همگان قرار گیرد، وجود ندارد. تقریباً همه کسانی که در مورد «فرهنگ» مطلبی برای گفتن داشتهاند، به ناتوانی الفاظ در ارائه تعریفی دقیق، جامع و کامل اذعان نمودهاند. به همین نسبت، تعریف اجزای فرهنگ و مقولاتی که با عناوین «فرهنگی» شناخته میشوند، دشوار، پیچیده و مشکل خواهد بود. علت ناکارآمدی الفاظ در این زمینه آن است که فرهنگ مفهومی عمیق و تأثیرگذار است که حوزه مباحث نظری آن متناسب با تأثیرات عملی آن بر زندگی ما، مورد توجه قرار نگرفته است.از سوی دیگر هر مکتبی این مفهوم را بر اساس نگاه «انسان شناسانه» خود تعریف کرده است. به عبارت دیگر، بر اساس دیدگاهی که هر مکتب نسبت به «انسان» دارد، تعریف آن مکتب از «فرهنگ » نیز متفاوت خواهد بود و این دلیل به تنهایی، مبین اختلاف نظرهای گسترده در مورد مفهوم فرهنگ است.پیش از پرداختن به تعاریف مختلف فرهنگ، ذکر چند نکته ضروری است: 1. در زبان فارسی در معنای فرهنگ آوردهاند: فرهنگ برگرفته از ریشه فرهیختن است و در اصل از دو قسمت «فر» بهمعنای پیش و «هنگ» به معنای آهنگ کردن، ساخته شده و مفهوم آن در زبان فارسی ادب، هنر و علمآموختن است. برخی دیگر آن را به معنای ادب، علم، فضایل اخلاقی و انسانی و هنرمندی آدمی دانستهاند. در لغتنامههای قدیم «فرهنگ» را عقل و دانش، اخلاق و فضیلت، علم و ادب، تربیت و تعلیم، بزرگی و فرزانگی، هنر و معرفت، حکمت و دیانت، بزرگواری و عظمت و یا مجموعهای از علوم و فضایل دانستهاند. 2. فرهنگ در حوزه جامعه شناسی نوین، معانی و مفاهیم جدیدی را دربر میگیرد. از آن جا که مفاهیم این دانش جدید وارداتی است، لغت فرهنگ نیز به عنوان معادل لغاتی از قبیل «Education» و «Culture» به کار رفته است. با مطالعه در تاریخ ادبیات معاصر در مییابیم که فرهنگ ابتدا به عنوان معادل «Education» به معنای آموزش و پرورش و تحقیقات به کار رفته، اما پس از مدتی در مفهوم لغت «Culture» استعمال شده است. چنانچه فرهنگ را معادل «Culture» بدانیم، در این صورت طیف معنایی گستردهای مانند مسکنگزیدن، کشت کردن، محیط کشت، حراست و پرستش از آن استفاده میشود. برخی نیز فرهنگ را معادل «ادب» و «ثقافه» ر زبان عربی دانستهاند. 3. تعریف فرهنگ خصوصاً وقتی دشوارتر خواهد شد که از آن به عنوان «نهاد اجتماعی» یاد کنیم. نهادی که میتوان در مورد تغییرات آن بحث نمود و مؤلفههای مؤثر بر آن را شناسایی کرد. در این صورت فعالیتها و علایق فرهنگی به عنوان یک عمل طراحی شده و برنامهریزی شده تعریف میگردند. در واقع کارکرد و نقش اجتماعی فرهنگ که بسیار تأثیرگذارتر و نقشآفرینتر از حوزه مباحث نظری آن است، از جمله مسائل مهمی می باشد که ذهن جامعهشناسان را به خود مشغول کرده است؛ بنابراین فرهنگ میتواند هم به شکل فعالیتهای اجتماعی و هم به شکل نظمی اجتماعی تجلی یابد. 4. برخی از جامعهشناسان غربی، فرهنگ را مفهومی نسبی میدانند. در مقابل برخی از دانشمندان مسلمان برخلاف نظرات نسبی گرایانه، معتقدند فرهنگ همواره از جزئی ثابت که مبانی اعتقادی مکتب، آن را ساخته است و بخشی متغیر که همان آداب و رسوم میباشد، تشکیل یافته است. جزء ثابت فرهنگ که در نگاه هر مکتب به انسان ریشه دارد و برگرفته از آموزههای اعتقادی است، هیچ گاه دچار دستبرد حوادث زمان نخواهد شد، چرا که در صورت پیدایش هرگونه تغییری دراین جزء ثابت، ماهیت مکتب نیز دچار تغییر و تبدیل خواهد شد. بر خلاف آن، جزء متغیر، تابعی از مکان و زمان است و تحول و تبدل آن، نه تنها به ریشههای فرهنگی آسیبی وارد نمیکند بلکه بیانگر پویایی فرهنگ است. بخش متغیر فرهنگ که برخاسته از بخش ثابت آن است، آداب و رسوم را نیز در بردارد. توجه به این نکته بسیار مهم و ضروری است که شکاف بین دو جزء ثابت و متغیر فرهنگ، معنایی جز دور شدن نظام اجتماعی از ریشهها، اصالتها و سرانجام بیهویتی فرهنگی نخواهد داشت. 5. می توان از مفهوم فرهنگ دو برداشت کلی داشت که یکی نظام ارزشی و اخلاقی جامعه و دیگری شیوه زندگی سعادتمندانه است. به طور کلی مفاهیم متعددی در مورد فرهنگ ارائه شده است که به اختصار به برخی از آنها اشاره میکنیم.مفهوم اول ؛ مجموعه ارزشها، عقاید، افکار، اندیشهها، احساسات، بینشها و عناصر سازنده شخصیت انسان. مفهوم دوم؛ مظاهر زندگی انسانی که با دستگاه اطلاعاتی و ادراکی انسان به صورت ارادی یا ارتکازی در ارتباط است. مفهوم سوم؛ مسائل ارزشی و آموزههای برخاسته از ارزشهای انسانی و مکتبی.مفهوم چهارم؛ سیرهها و سنتهای مثبت یک جامعه، هر چند این سیرهها از دید جوامع دیگر منفی تلقی شوند.